"چی بین ما کمه؟"

فکرکدوم زنی روحت رو می بره
وقتی رو جسم من دستت رو می کشی؟
داروندار من تنها واسه تویه
چی لازمه که تو باز عاشقم بشی؟ 

گاهی سکوت هم انقد خشن میشه
که درتوان یه روح لطیف نیس
حرفی بزن دلم آروم بگیره و
خالی بشم کمی از بغض های خیس

با دس پیش می کشی  با پا پس میزنی
مثل بازیچه ای پیشت بی ارزشم
تا کی این قصه رو باید هی دوره کرد
هر روز دورتر بشی  هر روز تنها بشم

چی بین ما کمه تا عشق گل کنه؟
تا این زمستونو از خونه رد کنیم
طوفان تو راهه و نزدیک تر میشه
دست منو بگیر راهش رو سد کنیم

این بازی نیس گلم این زندگی مونه
هرچی که کاشتیمو ساده نده به باد
هرچی بگی میگم هرچی بخوای میدم
تا بازم عشقمون برگرده و بیاد

با دس پیش می کشی  با پا پس میزنی
مثل بازیچه ای پیشت بی ارزشم
تا کی این قصه رو باید هی دوره کرد
هر روز دورتر بشی  هر روز تنها بشم

من اشتباهتو  بخشیدم و گذشت
فرصت برای این عشق شکسته هست
گاهی برای من گاهی برای تو
گاهی برای ما باید چشا رو بست

https://www.academytaraneh.com/98692کپی شد!
888
۱۱
۱

  • حسین خزایی جناب سرمدیان عزیز وازه به واژه پانوشت شما پای ترانه یاسر جانو خوندم و یک نسخه کپی کردم . واقعا نکته های کاربردی و آموزنده در برداره . که علاوه بر ترانه میشه در حوزه های دیگه زندگی شخصی هم بسط داد . بی صبرانه مشتاقم این اثر و تهیه و بخونم . یاسر جان ترانه زیباتو خوندم و از خوانشش لذت بردم . البته از کلاس درس پانوشت ترانه بسی استفاده کردم . زنده باشی هم ترانه دیرین سپاس .
  • علیرضا سرمدیان سلام یاسر جان کارتو خوندم .... چندین بار هم خوندم ... کلی هم نوشتم ولی بعد که نگاش کردم دیدم همشو می شه تو یه جمله گفت که؛ این کار یه چیزی کم داره. واسه اینکه بفهمی چی کم داره من یه نگاه به کتاب The songwriter's idea داشتم که همین جا می ذارمش ... اونجا یه متود علمی توضیح داده که چطور از تمام توانایی مغزمون واسه یه ترانه استفاده کنیم تا توی هر موضوعی خلاقیت داشته باشیم. خلاصه اینکه صادقانه بگم، ترانت باید به جون من بچسبه که نچسبید! چون می دونم حوصله داری اول به ترانت نمی پردازم و اول کتاب رو توضیح می دم بعد نظرمو با توجه به مطالبی که تو این کتاب می خونیم در مورد کارت می گم. مقدمه کتاب ‘The songwriter’s idea’ از پروفسور شیلا دیویس( Sheila Davis ) استادِ مَدعُوِ دانشگاهِ ‘New School’ نیویورک هست. دلیل این همه القاب که آوردم این نیست که قمپوز در کنم دلیلش اینه که تاسف بخوریم که اونا از سالها پیش رشته ی ترانه سرایی دارن و کاملا علمی و عَمَلی ترانه سرایی رو تدریس می کنن واسه همینه که افرادی مثه گیلمور و سید برت و غیره هنوز هم وجود دارن و مثل من نیستن که معلوم نیست چه کاره ام. لازم به ذکره که متوجه شدم این کتاب توسط افرادِ محترم، دلسوز و با سوادی از جمله آقای حسن علیشیری در حال ترجمه است و من امیدوارم که ایشون هم مثلِ دیگر کارگاه گزاران محترم، ترجمه و متودهای علمی رو کوله بار تجربیات خودشون ندونن( که با توجه به شناختِ من از تیمِ ایشون، قطعا هم اینطور نیست). چون متاسفانه ما توی جامعه ی دروغ ها زندگی می کنیم و ماشالا همه هم متخصصیم. مهمترین دلیلِ ذکرِ منبع همین بود که اعتراف کنم من از خودم هیچی نمی دونم و قرار هم نیست بدونم. همچنین لازم دونستم تاکیدی داشته باشم بر ضرورتِ آموزشِ بدونِ چشم داشت و گفتنِ دست مریزاد به افرادی که ذکر کردم. اتفاقاتِ خوبی در حالِ رخ دادن در ترانه ی ما هست. من که امیدوارم. نگاهی گذرا بر ‘The songwriter's idea’ به زبانِ خودمانی کتاب از قسمتی شروع می شه که خلق یک ترانه موفق رو وامدار سه ویژگی استعداد، مهارت و خلاقیت دانسته است. جالبه که تا جایی توجه به خلاقیت ( creativity ) داشته که هدف کتاب رو هم ارائه ی ۴۰ استراتژی برای روشن نگه داشتن شعله خلاقیت و ایجادِ جرقه ی ذهنی برای خیال انگیزی، بیان کرده است. دقیقا بعد از ذکرِ همین نکته ی مهم، نویسنده ادعا می کنه که در بیش از صد ترانه ی موفقِ نوشته شده، هر سه ویژگی رو با هم می توان دید، که این ترانه ها همگی به روش استفاده کامل از مغز(whole-brain) نوشته و موردِ تفکر، قرار گرفته اند. انقدر متن زیبا و انگیزشی نوشته شده که هرچی جلوتر می ریم دلیل وجود هر کلیدواژه یا مبحث ارائه شده، روشن می شه. یعنی یک مخاطب جدی می پرسه که استفاده ی کامل از مغز یعنی چی!؟ خوشبختانه برعکسِ اکثرِ ترانه سراهای مطرح کشورمون(چه داخلی و چه خارجی) که ترانه سرایی و متودهای خودشون رو بی همتا می دونن و ادعا می کنن هیچکی مثلِ من نیست و همه شما بی سوادین ( گویا بی سوادی هم واسه ما دهه هفتادیاست که تاریخ اثبات کرده همیشه دهه ها تکرار می شن)، پرفسور شیلا عقیده داره که هر کسی می تونه خوب بنویسه و اولین و مهمترین نکته هم اینه که یه ترانه سرا بدونه هر قسمت مغز چگونه کار می کنه و کی و کجا بهتره از کدوم قسمت استفاده کنیم. اگر مغز رو به دو نیمکره چپ و راست تقسیم کنیم و هر نیمکره رو به دو قسمت جلویی و انتهایی، وظیفه ی هر قسمت به صورت ضربدری در تقابلند. نیمکره چپ در قسمت جلوی سر، وظیفه درون گرایی(Introversion) و تفکر(Thinking)، در مقابل آن یعنی نیمکره راست و قسمتِ انتهایی سر وظیفه ی برون گرایی(Extroversion) و احساس(Feeling) رو بر عهده دارند که دو به دو در تقابل همند. به همین ترتیب، نیمکره راست در قسمت جلو سر وظیفه ادراک(Intuition) و از طرفی توانایی ادراک بینایی، شنوایی و هر نوع آگاهی از طریق حواس(Perception) را دارد. در مقابل قسمت انتهایی نیمکره چپ وظیفه دریافت فیزیکی حواس پنجگانه(Sensation) و قضاوت(Judgment) رو بر عهده دارد. نویسنده به خوبی ترکیب های مختلف فعالیت مغز رو در تصاویری نمایش داده و توضیح داده هر ترکیب چه کاربردی و نهایتا چه نتیجه ای دارد. سپس با این زمینه سازی به سرعت سراغِ توضیحِ گام های چهارگانه، برای پروسه ی خلاقیت در ترانه سرایی، رفته است. شروع پروسه ی ترانه نویسی معمولا از دو راه صورت می گیرد، یعنی نیمکره چپ یا نیمکره راست. جالبه که راه هایی برای فعال سازی هر کدام از این مسیرها، پیشنهاد شده است. مثلا برای فعال سازی نیمکره ی راست فعالیت بدنی مثل راه رفتن، کار با هر وسیله ی موسیقی و کلا ور رفتن با هرچیزی که می تونه ذهنو به سطحی فراتر از آگاهی ببره و برونگرایی رو فعالتر کنه. در مقابل برای فعال سازی روندِ ترانه سرایی با استفاده از قسمت چپ مغز، باید از جز به کل رسید و پیشنهاد می شه با انتخاب یک عنوان، یک موضوع و شروع از یک قسمت حیاتی مثلِ ترجیع بند(قلب ترانه) یا یک وزنِ مورد علاقه کار رو قدم به قدم با داشتن برنامه، پیش برد. برای نوشتن به صورت استفاده ی کامل از مغز، پس از انتخاب و شروع از هر دو راه(چپ یا راستِ مغز) به اولین قدم می رسیم: گام اول:آمیزش(Associate)- یک گام راستگرای مغز در این قدم نویسنده پیشنهاد می کنه وقتی ایده ی اولیه ی متن و یا حتی ملودی به ذهن رسید، آگاهانه یا نا خودآگاه بهش اجازه بدیم بسط پیدا کنه، یعنی بهش اجازه بدیم آزادانه با دیگر افکارمون و دیگر ملودی های ذهنیمون مرتبط شه و به اصطلاح آمیزش کنه. این دقیقا همون کاریه که هنگام راه رفتن اکثرمون انجام می دیم و تو دلمون واسه خودمون به هر زبونی(فارسی-انگلیسی و …) کلماتو کنار هم می ذاریم و آزادانه خیال پردازی می کنیم. در این گام نباید سخت گیرانه عمل کرد و به ایده ها و کلمات و قافیه ها اجازه داد خود به خود وارد ترانه شن و اصطلاحا ترانه، روان به مسیرش ادامه بده. گام دوم: روی تخم خوابیدن یا جوجه کشی(Incubate)- یک گام راستگرای مغز قبل از خوندن این کتاب، من یه دوست با استعداد(حنیف معززی) داشتم که این قسمت رو ، دم گذاشتنِ برنج، گذاشته بود، جالبه! شیلا دیویس پروسه ی جوجه کشی رو مثال زدن! گاهی وقتها ممکنه گام اول جواب نده و ایده ی ما نتونه با هیچ نوآوری آمیزش پیدا کنه! خب خیالی هم نیست می ذاریم ایدمون یا موضوعمون دم بکشه! یعنی یه مدت باید بهش زمان داد. نویسنده تحرک و یا مدیتیشن رو پیشنهاد دادن واسه این مرحله. که بهترین کار هم همینه. یعنی باید این مسئله رو درک کرد که هیچوقت عجله ای در نوشتن نیست شاید اینکه قدم بزنیمو به ایدمون فک کنیم بهترین کار ممکن در این مرحله باشه. مطمئن باشیم که بلاخره ایده سراغمون می یاد و ترانه خودش راهشو پیدا می کنه. نویسنده نتیجه ی عدم رعایت این مرحله و عجله کردن رو سطحی شدن کارها، عدم حضور کاراکتر، احساس واقعی و وجود قافیه های بدون دلیل، مطرح می کند. ایشون ترانه سرا رو تشویق می کنه به باور اینکه: هرچه بیشتر به این مرحله زمان بدیم، کمتر نیاز به ویرایش داریم. در آخر هم برای این مرحله پیشنهاد می کنه، با ایده ی ترانمون قدم بزنیم، خیال پردازی کنیم، خودمون رو جای کاراکترها بذاریم، حتی تصور کنیم که خواننده چه احساسی باید داشته باشه وقتی قراره این کارو بخونه و از همه عجیب تر اینکه با ترانمون به رخت خواب بریم و حتی باهاش بخوابیم. حتما قراره توی خواب هم اتفاقاتی بیفته! گام سوم: جداسازی(Separate)- یک گام چپ گرای مغز توجه کنید که این گام مربوط به قسمت چپ نیمکره مغز ماست و انتظار می ره که متفکرانه عمل کنه. بعد از دستیابی به اولین نام آوای آها( aha) و به گوش رسیدن صدایِ آمیزشِ ایده ی مطلوب، وقتِ جداسازی می رسه. چه از لحاظ موسیقایی و چه از لحاظ متنی باید بعد از مرحله ی دم کشیدن یا همون جوجه کشی، سریعا به قسمتِ چپِ مغزمون رجوع کنیم و به ترتیب ایده رو سازماندهی، فرم رو تعریف و هر قسمت ترانه اعم از بند، اوج، ترجیع بند، پل و گوشواره(اگر این تقسمیات رو نمی دونین بهم بگین واستون توضیحشو می ذارم) رو از هم جدا کنیم. در این مرحله حتی باید در نظر گرفت که آهنگ و کار نهایی ما قراره چند دقیقه بشه تا به خوبی بتونیم بخش های اصلی رو از فرعی جدا کنیم و به قولی هدف مند (to the point) عمل کنیم. به این توجه کنیم که در قسمتِ پلِ ترانه بهتره چیزی گفت که کمتر کسی شنیده باشه، یا در ترجیع بند پیشنهاد می شود که نسبت به سایرِ بندها ملودی و حتی ترکیب کلمات متفاوت باشه. در آخر هم باید در همه ی بندها رابطه ی طولی و افقی در نظر بگیریم و قوافی و وزن یا ریتم رو، سختگیرانه محکم کنیم. گام چهارم: تمیز دادن(Discreminate)- یک گام چپ گرای مغز در آخر نوبت به مرحله تمیز دادن می رسه، چیزی که در هر شاخه ی هنری ضروری هست. عمل تمیز دادن با به کارگیری خودِ ویراشگرمون شروع می شه! چون ما می تونیم کاستیا رو تشخیص بدیم، قسمت های مازاد اثرمون رو هرس کنیم، عبارات عجیب غریب یا ضعف تالیف هامون رو ویرایش و سرانجام چرک نویسمونو به پاکنویس تبدیل کنیم( چقد این جمله ها آشناست و من توی یکی از معدود کتاب های ترانه نویسی اثر آقای کوله بارِ تجربه خوندم! حتما تراوده!). اکثر ترانه سراهای خوب حتما ویرایشگرهای خوبی هم هستن و این غیرِ قابلِ انکاره. بعد از این چهار مرحله، خانوم پروفسور آخرین مرحله رو مرحله ی پیشرفت اسم گذاری کرده که در اون به نیازِ حضورِ شنونده اشاره شده است. که پس از دیدن نتیجه کارمون بر شنونده، ممکنه گام های دو-سه و سه-چهار بارها تکرار شوند تا به طور کامل خودمونو راضی کنه. این همه ی راه و روش نوشتن با استفاده از همه ی قابلیت های مغزه. البته کتاب با جزئیات بیشتر ادامه داره و بهتره من قسمتی هم برای ترجمه دوستان بذارم و پا تو کفش بزرگان نکنم. یه نکته ی مهم هم که باید بگم اینه که تو این کتاب از نوع(Type) شخصیتی هم صحبت هایی شده که توصیه شده، هر ترانه سرایی بهتره تیپِ شخصیتی خودشو بشناسه و این دلیلیه که ماها سلایق مختلفی داریم. برای رسیدن به ترانه ی خلاقانه بهتره دیگر تیپ های شخصیتی رو هم امتحان کنیم(یعنی با شناسایی ویژگی هاشون خودمونو جای اونا بذاریم و همین مراحلو ادامه بدیم). چون مغزِ انسان توی سختی کارای شگفت انگیزی می کنه. در مورد ترانه یاسر جان تو با نوشتن ترانه از زبون یک زن، همین کاری که تو کتاب توصیه شده رو کردی اما به بعضی از مسائل توجه نکردی، اگه بخوای اینکارو کنی باید کاراکتراتو مشخص کنی، از ظاهرش گرفته تا تیپ شخصیتیش، یعنی اینکه چی می پوشه چی می خوره رنگ موهاش چیه، صداش کلفته یا نازک، قدش بلنده یا کوتاه! اخلاقش درونگراست، برونگراست، حتی اینکه آیا شکاکه یا نه، عجوله یا نه و هزار تا نکته دیگه! ترانه مثه بازیگریه حتی سخت تر، باید با تمام کاراکتر ها زندگی کرد واسه همینه که یه کار خوب ممکنه یه سال طول بکشه. علاوه بر اون توی کار شما ابزار برجسته سازی فرم یعنی پل، گوشواره، بازیِ زبانیِ خاص، ضربه(hook) و ... در نظر گرفته نشده، پس پیشنهاد می کنم این کتاب رو از دست ندید، چون کامل و با جزئیات در مورد هر قسمت توضیح داده، حتی نحوه انتخاب اسم. در ضمن ازت می خوام که خودت قضاوت کنی کدوم گام از این متود علمی رو به خوبی رعایت نکردی دقیقا تو همین ترانه( این دقیقنا دیگه معروف شده بعد از کار محسن چاوشی). کتابِ زبان اصلی رو هرکسی خواست من در خدمتشم. من اینارو گفتم واسه اینکه می دونم حرفه ای عمل می کنی و می دونم که آینده داری. رفیقمم که هستی. البته این کتاب رو واسه نقد یکی دیگه از دوستان ترجمه کردم که متاسفانه ایشون کارشونو حذف کردن و من تصمیم گرفتم اینارو اینجا بذارم، با افتخار. مخلصم.
    • یاسر بهبهانی سلام علیرضا جان. ممنون از وقت و اطلاعات مفیدت که برای کار من گذاشتی. با توجه به اینکه تازگی ها شروع کردم به آوردن ترجیع بند تو بعضی ترانه هام فکر می کنم تو اون قسمت ضعف داشته باشم. در مورد جزییات کاراکتر زیاد موافق نیستم و معتقدم که توی ترانه مجال این نیست که مثل رمان اونهمه جزییات رو توی کار آورد.بیشتر روایت کلی کار مد نظر هست و تا جایی که میشه طیف وسیع تری باید بتونن ترانه رو شرح حال و درد دل خودشون تصور کنن. مثل کار خانم زهرا عاملی :ما بچه ای از هم نداریم اما خودم دوست دارم مثل نمایشنامه ترانه تصویرگر یه روایت باشه. بازم ممنون از لطف و توجهت دوست گلم.
      • علیرضا سرمدیان کارت درسته یاسر ... علاوه بر ترجیع لطفا از پل و گوشواره هم استفاده کن ... چون می خوام ازین به بعد اینارو آگاهانه تر استفاده کنیم و ببینیم نتیجش چی می شه، آیا واسه ترانه فارسی هم به درد می خورن یا نه!؟ سوالیه که باید جواب داده شه ...البته شهیار قنبری یا ایرج جنتی یا سرفراز از خیلی وقت پیش اینارو آگاهانه یا نا‌اگاهانه استفاده کردن، که بهتره بگیم آگاهانه... راستی بند آخر ترانت یه جورایی پل حساب می شه و من هم مثه خانوم غلامی ازش خوشم اومد. راستی منظور من از در نظر گرفتن جزئیات واسه این نبود که تو ترانه بیاری ... واسه اینکه احساسی که نشون می دی واقعی باشه ... یعنی یه مدت با این جزئیات فکر کنی و بعد شروع به نوشتن کنی باور کن تاثیر داره اگه می خوای خودتو جای کسی بذاری ... فدای تو ...
  • مهیا غلامی سلام جناب بهبهانی عزیز کار خوبی ازتون خوندم و تقریبا خوب از پس القای حس راوی زن براومدین فکر کدوم زنی روحت رو میبره میدونم چی تو ذهنتون بوده ولی خوب بیان نشده مخاطب متوجه منظورتون میشه و این کافیه ولی خوب پرداخت نشده باکمی تامل مشخص میشه ک روح نه بلکه فکرو به سمتی میبره خاطره ای یا چیزی ... تقابل روح و جسم خوب بود افرین دستت رو میشه بجاش دستاتو گفت دو جا تو این کار باید کلمه هایی باهجای کشیده سریع ادا شن ک به کار ضربه نخوره پیش در با دس پیش می کشی و هر روز دورتر بشی هر روز تنها بشم هردو ( روز ) هجای کشیده هستند ولی اینجا ب اجبار وزن باید سریع ادا شن تا بازم عشقمون برگرده و بیاد و بیاد از نظر من حشوه بند آخرتون بهترین بند بود دلیل اینکه بعداز بند ترجیع آوردینش رو نفهمیدم ولی بند خوبی بود آفرین بصورت کلی بخوام بگم خوب از پس روایت یک معضل و نشون دادن عمق این طیف اتفاقات براومدین ک بازبانی لطیف و حسی لطیفتر خواستین این مشکل و این معضل رو روی کاغذ بیارین براتون آرزوی بهترینها رو دارم سربلند و پیروز باشید
    • یاسر بهبهانی سلام خانم غلامی. خیلی ممنون از نقدخوبتون. اگه برای ترانه سرودن و انتشار در آکادمی تنها دلیل زیارت نقدهای شما باشه دلیل دیگه ای نیاز نیست. سپاس از شما.
  • وحیدی(سورمه) سلام آقای بهبهانی ترانه تون رو خوندم و مثل همیشه از خوندن ترانه لذت بردم اندیشه ای که پشت این ترانه بود رو واقعا پسندیدم ولی واقعیتش خیلی روان نتونستم ترانه رو بخونم شاید بگم سه مرتبه ترانتون رو خوندم و واقعا داستان ترانه رو دوست داشتم ولی همون طوری که گفتم احساس کردم ریتم خاصی نداره البته این ممکنه از علم من که اندکه باشه به هر حال جسارت بنده رو به بزرگی خودتون ببخشید در ضمن در بند اول مصرع دوم علامت سوال گذاشتین فکر می کنم این علامت سوال باید مربوط به مصرع اول باشه درسته؟
    • یاسر بهبهانی سلام نسترن خانم. ممنون از لطفتون. وزن ترجیع بند متفاوت از وزن کل ترانه هست.علامت سوال رو میشه پایان مصرع اول هم گذاشت ولی چون دو مصرع یه جمله رو میسازن ترجیح دادم پایان مصرع دوم قرار بگیره. تشکر از حضور همیشه سبزتون.