شعری بگم
شعری بگم
شعر من رو تو بگو برای مردم
تو که میشناسن صدات و همه جا
ورد زبون آدمای خوبی
اونا که شاعری رو خوب بلدن
نمی خوام قافیه پردازی کنم
شعرم و به چنگ واژه ها بدم
می خوام آروم مث یه نسیم خیس
روی لبهای خشک بشینم
هیشکی نباید ، دلش گرفته باشه
سنگ آدمای رد شده رو به شیشه ی قلبش بزنه
هیشکی نباید ، از نفس بیفته
بشینه کنج اتاقش، جون بکنه
می خوام عاشق کنم ،حتی خدا رو
هر جا که کسی دلش گرفت، باشم
مثل یه سایه برای یک دوست
می خوام آفتابی کنم،هواهای بد و
سرعت گریز حادثه ها رو کم کنم
مثل قهوه خانه های سنتی
روی میزها،چای و با نعلبکی بذارم
شعری بگم که واژه هاش بخندن
کلماتش،حالت رو آروم کنن
دل لیلا رو مجنون
دل فرهاد های تلخ و ، شیرین کنم
شعری بگـــــــــــم که بغض ها بریزن
آدمک ها ، آدم شن
دختر رویاهای من ، بهم چشمک بزنه
دست دلم درد نکنه
شعری بگم که خستگی از تن باغبون بره
خوبی ها رو آبیاری کنم
واسه دختر رویاهام ، کاری کنم
می خوام شعری بگم که ، عاشقم بشه ……… .