همشهری…
میخوام همشهریِ تخت تو باشم / اگه پا داد بذارم پامُ اون توو
برات همخونه باشم هماتاقت / پیشِت خوابم بگیره بیهیاهو!
میخوام باور کنم از خط گذشتم / از اون مرز میون هر دوتامون
بذار تا شهروند پیرْهنت شم / میون ما نمونه چیزی پنهون
منُ جا کن یه جوری توی چشمات / توو چشمای نجیب و ایلیاتیت
میخوام گُم شم میون خِرت و پِرتات / توو فکرای عجیب و قاتی پاتیت
بذار جا شم یه جوری توی قلبت / منُ قاچاقی رد کن از توو رگهات
دارم تزریق میشم توی بطنِت / که وقتی میتپی باشم توو هر جات
از اسمت کم نمیشه خاطرت جَم/ بذار پسوند فامیل تو باشم
که هر کی اسم و فامیلت رُ میگه / منم اون ته با فامیلت صدا شم.