عشق داره آتیش میسوزونه
میخواستم بی قراری رو، بگیرم از دل تنگت
بشم تنها رفیق تو ، رفیق صاف و یکرنگت
میخواستم بی ریایی رو بخونی از توی چشمام
بدونی هر چی خوبیه ، واسه تو از خدا میخوام
میخواستم سوژه شعرام ، فقط چشمای تو باشه
همون چشما که عشق از توش ، مثه فوّاره می پاشه
میخواستم سهم تو ازمن ، همیشه باشه آرامش
نگاهت رو نگیر ازمن ، زیاده راستی این خواهش ؟؟!
ولی عشق این وسط انگار، داره آتیش میسوزونه
چشاتو دائم از دستم ، با هر کاری میرنجونه
همش حرفای من پیشت ، یه جور تعبیر بد میشه
توی این امتحان انگار ، دلم هر روز رد میشه
بیا و خوب من یکبار ، دل تنگم رو باور کن
بدون قلبم تو رو میخواد ، یکم صبرت رو بیشتر کن
اگه از کل دنیا هم ، برامون غصه می باره
توکل کن خدا باماست ، تنهامون نمی ذاره