انتقام
چرا انگشتت می لزره ؟ تو که تردیدی نداشتی
تو تموم زندگیتو ، واسه این لحظه گذاشتی
چرا خیره ای به چشمام ؟ دنبال چیزی می گردی؟!
وقت گریه کردنت نیست ؛ تو یه عمرو گریه کردی
این تموم نفرتِ تو ، این همون بغض گلوته
کسی که میخای نبخشیش ، آره ؛ حالا روبروته
این همون اوج سرابه ، که تــــُو باورت نشسته
با حریرِ سنگیه وهم ، قاب ِ رویاتو شکسته
این همونه که یه روزی پرسه زد توی حواست
جای خنجراش هنوز هست ، رو رگای التماست
این همون گُرگه که گفتی ، لباس مجنونو تن کرد
قلبِ لیلیشو دریدو – تُو خرابه هاش وطن کرد
منو نسپار به خدا که ، گناهم توبه نداره
واسه آرامش قلبت ، انتقام چاره ی کاره
دیگه معطل چی هستی ؟ این من و تو و یه لحظه
ماشه رو بِکِش غریبه ، چرا انگشتت می لرزه؟