آسمـــونِ آبـی
بارون نباره هرگز ،از آسمونِ آبی
چشماتو وا کن اینبار ،تا باورت شه خوابی
از تیره بودنِ ابر ،معلومه حال و روزش
با آه و گریه شاید ،آروم بگیره سوزش
از کهکشونِ غصش ،سیّاره ها می افتن
برقِ چشاشو بازم ،ابرای غم گرفتن
میشکنه بغضِ تلخش ،وقتی که دل شکستس
وقتی تمومِ درها ،واسه رهایی بستس
یه غنچه ی شکسته ،سیراب میشه از اون
پل میزنه به رویاش ،جادّه ی رنگین کمون
قد میکشه امیدش ،تا لمسِ دستِ فردا
مهمونِ خنده هاشن ،دلداده های دنیا
اشکای نا امیدی ،میریزه توی دریا
حسرت و غصه بازم ،میمونه کنجی تنها
آفتابی میشه قلبش ،میتابه باز دوباره
یه آسمونِ آبی ،آغازِ این بهاره
********************************************************************************
سلام دوستای عزیزم
ترانه ای که خوندین با پیشنهاد موضوع و کمک های جنابِ مهدیِ صفای عزیز نوشته شده
جا داره تشکر خیلی خیلی زیادی داشته باشم از ایشون و امیدوارم تونسته باشم ذره ای از زحماتشونو جبران کرده باشم :)
مثلِ همیشه منتظر حضور گرمتون پای ترانم هستـــــــم :)