لاله فروش
دستای زردوُ ظریفش از تولد پینه بسته
صورتِ نازوُ کوچیکش شده خیلی پیروُ خسته
لاله های توی دستش حکمِ زندگیشوُ داره
از همه یه نه شنیده اما باز کم نمیاره
پشت هر چراغِ قرمز براش یه میدونِ جنگه
دلِ بعضی از آدمها جدی جدی مثلِ سنگه
دفترِ مشقِ شبونهَ ش هر صفحهَ ش نمره ی بیسته
پای زندگیِ سختش خیلی مردونه می ایسته
لاله هاشوُ می فروشه تا شبا گشنه نخوابه
آرزو داره که خورشید توی زندگیش بتابه
-
سلام آقای شاهزری ورودتون رو به آکادمی خوش آمد میگم. ممنونم از ترانه ودردشناسیتون. به نظرم توی نشون دادن دردهای دختر گل فروشی که هرروز ما خیلی راحت وبی تفاوت ازکنارش رد میشیم موفق بودیدو همین که از دردهاش گفتید یعنی شما یکی ازاون آدمهای بی تفاوت نیستید... براتون آرزوی موفقیت دارم. رای تقدیم شما. ((شادباشید))
مطالب پیشنهادی