گاهی(فردا)

درون یک عطش گاهی سرابی می کُشه شب تشنگی تو

دریچه گاهی هم می گیره تکرارِ نفس رو

سکوت قد می کشه مثه یه دیوار،سرِ راهت

غرورت می بره گاهی به اوج راه خیالو

غروب شاید که شعله شد نشونِ یک تباهی

سحر گاه مثه امّیدِ تهِ کابوسه گاهی

اسیرِزندگی هستیم مثه بطریِ تو دریا

گاهی بالا گاهی پایین به سودایِ یه فردا

نمی دیم تن به یک جا بی تقلا با نشستن

پرِ پروازمون رو بی تمنایی شکستن

دلامون، گرچه امروز با یه تند باد سرد و تیره اس

چشامون، باز به آبی هایِ صافِ فردا خیره اس

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/115306کپی شد!
216