قطارِ مرگ
یه حصارِ سردِ چوبی
تو کویرِ خشکِ حسرت
یه اسارتِ عجیبِ
واسه این شبای غربت
اشکِ چشمِ تو یه مرداب
تویِ اون نگاتِ گرداب
هیپنوتیزمِ اون که می شم
می بره منو به این خواب
قرصِ صورتت ، چه گیراست
واسه خوابه ، واسه رویاست
یه خشاب ، ازش ندارم
که بشم خرابِ لبهات
وقتِ رفتنت چه زوده
آسمون سیاهِ اینجا
مونده یادِ تو همیشه
سهم من یه آهِ اینجا
یه بلیطِ حکمِ رفتن
به بهایِ دل سپردن
رویِ لحظه ها نوشتم
خاطراتِ تو نمردن
این قطارِ مرگِ امشب
تو که عهدتو شِکستی
می شه غرقِ تو بمونم
تا دَرا رو روم نبستی (درا —->درها)
آخرین نوازشِ ناب
زیرِ نورِ شومِ مهتاب
دستِ من بدونِ دستات
صبح و نورِ داغِ آفتاب
روز و شب ، وفا نداشتو
روحِ شیشه ایتُ آزرد
این قطار، زندگی بود
مقصدش به انتها خورد