دلتنگی

ساعتا و ثانیه ها رو هم دیگه سر میخورن

عقربک ها هم همه در به درن

میشمرن ثانیه و ساعتارو

میدونی ؟ روزای ما مثل اونا‌ شکل همن

من بی تو شادیهامو میخوام چیکار

هرچی دارم مال تو ، زندگی رو میخوام چیکار

خونه وقتی که تو نیستی یه اتاق سوت و کوره

خاطره ها تو هواشن مثل اکسیژن میمونه

من به یاد اون قدیما زندگیمو میگذرونم

به خدا دیگه نمیشه به خدامن نمیتونم

دیگه بسه این جدایی دیگه طاقت نمی یارم

من میرم پیش خدامون از گله کم نمیزارم

شکوه میکنم من اونجا گریه میکنم من اونجا

من به دست و پاش میوفتم عقده وا میکنم اونجا

بش میگم هیچی نمی خوام دیگه دنیات و نمیخوام

بش میگم نعوذ بلله دیگه اخرات و نمیخوام

من به یاد اون قدیما میرم و میشینم اونجا

رو همون صندلی پارک٫ که میرفتیم عصرا اونجا

میدونم که برمیگرده روزای گذشته ما

میدونم تو باز میایی واسه زندگی فردا

پس به امید همون روز ، زندگی رو میگذرونم

هواست باشه به ساعت، همه عمرم همه جونم

به خدا میسپرم اینجا ، من تورو به حق تعالی

به همون که چاره سازه ، به خدای خوب ماها

از این نویسنده بیشتر بخوانید: