بی تاب
مــی رسـم تا مرز رفتن بــاز بر میگردم
از همین دلـــمردگیها به خودم می چرخم
این همهه طاووس تنهایی در سرم درگیر
بــاز از ورطه به خلــسه بــاز برمیگردم
شــــــکسـتن در حصــــیر بــادیِ احساس
چه ســــخته، تلـــخه بـــیداری و بیـهوشی
نــبــــودن در شــب تنــهایــی و مرگــبار
نشـــستــن در هـــوای وحــشــی و ُنعاس
همیشه در فرار از یک گریز، بی مقصدو بی راه
چــــــه تنــهاییِ تلخی بود که رفتی، ای خدا ای آه
هـــمیــــن یــک قــطره اشــــکم مونده تا فــــــردا
تــــــمام حـــــــال مـــــا از تــــوست نا پــیـــدا…
-
مــی رسـم تا مرز رفتن بــاز بر میگردم/بازی باکلمان رسیدن ،رفتن و برگشتن خیلی جالبه من نفهمیدم نعاس چیه؟ همهمه ی طاووس تنهایی!راستش هیچ شباهتی بین طاووس و همهمگی نیس... البته پارادوکس همهمه ی تنهایی خیلی زیباس موفق باشی مروارید خانم.با یه رز صورتی @};-
مطالب پیشنهادی