حسرت سرد
اینم اولین ترانه ی من که قبل از سوار شدنم به کشتی تقدیمتون می کنم
حسرت سرد
با تمموم خاطراتم
که نشسته توی سینه
زندگی واسم غروبه
مث پاییزه ، همینه
لب سکو توی کوچه
زیر بارون توی سرما
میشینم با حسرت سرد
به امید صبح فردا
همه عمرم داره میره
چشامم سویی نداره
نفسام پر ِ تلاطم
مثِ دریا بیقراره
یه پرنده ی اسیرم
همه دنیا قفسم شد
دیگه این آخر عمری
آسمون هم نفسم شد
آسمون ، صدامو بشنو
پر ندارم که بیام جات
آدما پرامو چیدن
دیگه دورم از نفسهات
آدما ، یه لحظه ساکت
نه کمک می خوام نه خوبی
دیگه خستم از شماها
شما آدمای چوبی