انتظار
تو کجایی که جهان نام تو را می خواند
کودک و پیر ،جوان نام تو را می خواند
از همان لحظه که آدم داشت انسان می شد
کل شئ ٍ بی امان نام تو را می خواند
از زمین رفتی و بر بام زمان بنشستی
زان زمان نیز زمان نام تو را می خواند
قلب من گر چه سیاهست ولی هر لحظه
با تمام دل و جان نام تو را می خواند
یک جهان منتظر آمدنت در تب و تاب
آشکارا و نهان نام تو را می خواند
گر چه شبها چشم را می بندم و می خوابم
باز در خواب ، زبان نام تو را می خواند
دل من طالب دیدار و ظهور تو شدست
صبح تا شام بدان نام تو را می خواند