(( زندگی نامه ی هیتلر…! ))
((بسم الله الرحمن الرحیم))
تو شبیه سایه هستی
یه شبح… یه روح عاصی
مث قطره های خونی
وسط شعر حماسی!
* * *
مث هق هق بلندِ
یه درخت کاملن پوک
مث ضجّه های یه زن
توو سکوت باغ متروک!
* * *
زخمی و بی سرپناهی
مث ساک یه مسافر
سرتاسر شبی شبیه
زندگی نامه ی هیتلر!
* * *
شوق چشماتو گرفته
این شبِ نفس بریده
زندگی شبیه گرداب
تو رو توو خودش کشیده
* * *
توو سرت می پیچه هرشب
وق وق سگای ولگرد
گریه می کنی برای
گربه ای که خودکشی کرد!
* * *
برای جوجه کلاغی
که خوراک مار میشه
ببر کوری که می دونه
آخرش شکار میشه!!!
* * *
گریه می کنی به جای
هرکی غم روحشو خورده
ولی توی زندگی شون
شدی قاب عکس مُرده!
* * *
شدی یه ماهی بی جون
توی رودی متلاطم
شدی یه نقطه ی پررنگ
بالای (ر) ی مراحم!
* * *
تو یه سرزمین شومی
که تنش مسیر درده
گریه کن به حال درد
شاعری که سکته کرده…!
________________________________
تقدیم به تمام کسانی که خون شعر در رگهایشان هنوز می جوشد…!
می دونم احتمالا این دو فقره کاملا نسبت به هم بی ربط هستن اما چون نمی تونم این شادی بزرگم رو پنهان کنم از فرصت این ترانه استفاده می کنم و کسب رتبه ی اول جشنواره ی استانی شعر حضـــرت معصومه (س) رو به الــــهه صادقی عزیزم تبریک می گم و براش آرزوی آینده ای پر ازشادی آرامـــش وخوشبختی رو آرزو می کنم.
((رستگاری نصیبتان))