چقدر این خاطره شومه !!!
یه هفتس با خودم قهرم ، نه حرفی هست نه دیداری
از اون روزی که بالغ شد ، رو تختِ مردِ سیگاری
نگاهش رو تنم لغزید ، آورد دستاشو سمت من
خدایا باورت می شه ، که تن دادم به این خواستن ؟!
چقد این خاطره شومه ، یه هفتس با خودم قهرم
با این که عاشقت بودم ، به روش آغوش واکردم
پر از شرمم از اون لحظه ، که با یک بوسه خوابم برد
از اون مردی که عاشق بود ، ولی از بعد اون شب مُرد
یه مش(ت) قرص و یه پرس هق هق ، یه هفتس شام من بوده
نفهمیدم که اون حرفاش ، واسه اعدام تن بود
شدم مغلوب خودخواهیش ، خدایا من ندونستم
می خواستم لایقت باشم ، ولی انگار نتونستم