گمونم…
همپای شخصی ترین ترانه ی زندگی ام باشید
گمونم یه روزی دلم تنگ شه
واسه چشم هایی که معصوم بود
چرا دل سپردم بهت وقتی که
از اول تَهِ غصه معلوم بود
گمونم یه وقتایی یادم بیاد
چه جوری،کجا،کِی اسیرت شدم
بخوام خطِ چشمم رو کامل کنم
تو باشی تُو آینه به جای خودم
گمونم تُو یک عصر شهریوری
که موهام معلومه از زیرِ شال:
“سحرجان!بپوشون موهاتو گلم”
صدای توئه؟!نه!خیالِ…خیال
گمونم بگیره کسی دستمُ
منم حس کنم باز دستِ توئه
یکی داره سنتور…فک می کنم
که مضراب این ساز دستِ توئه
گمونم یه روز پام بی اختیار
تُو “گلشهر” وقتی قدم می زنه
حواسم یه آن پرت شه بعدشم…
درِ خونتون رو به روی منه!
-
سلام سحر جان بازم یه ترانه ی زیبا ازت خوندم و لذت بردم... موفق باشی @};- @};-
-
آفرین سحر کارتو دوست داشتم هوای ترانت تازه بود و متفاوت =D> به دلم نشست @};-
-
خانم دهقان خلاصه كردن هارو نميپسندم ؛ يكي داره سنتور...فكر ميكنم / خب در واقع هيچ معني نداره ؛ يعني انتقالش مناسب نيس @};- همينطور بند آخر @};- فضاي كار خوب بود و عصر شهريور و شال و مو را دوس داشتم :-) موفق باشيد
-
اگه گذاشتین من برم درس بخوونم با این ترانه ها.....چقدرامشب ترانه ها رو دوس دارم. :-x خیلی عالی بود...خیلی زیاد @};- @};- @};-
مطالب پیشنهادی