بغض
من از اون خونۀ آروم…چیزی یادم نمی مونه
جز صدای خستۀ باد…از یه نجوای شبونه
بغض زندونی تو شعرام…میشکنه تو قاب خنده
تلخه خنده م ولی راه ِ …ریختن اشک ُ می بنده
خاطرات بی نشون…گریه های بی امون…میکشه ما رو به روزای جنون
قلب سخت روزگار…عشقای دیوونه وار…نمیذاره واسه م آروم و قرار
گونه هام طاقت وزن ِ …اشک دوری ُ ندارن
بگو خاطرات زخمی…عطر خونه رو بیارن
دلم از این بی قراری…کنج این قفس می میره
یکی میگه بغضُ بشکن…تا دلت آروم بگیره
-
به آکادمی خوش اومدی آناهیتای عزیز ترانه با احساس و زیباتو خوندم و لذت بردم. @};-
-
سلام خانم جمشیدی خوش آمدید! ترانه ی قشنگی بود ولی به نظرم در اول ترانه از نظر زمان مشکل وجود داره چون سراینده داره از خاطرات خونه ای میگه که همه کمرنگ شدن به جز یک قسمت تلخ که در ادامه عنوان میکنه پس زمانی که میگه: "من از اون خونۀ آروم…چیزی یادم نمی مونه" به جای یادم نمی مونه باید از فعلی در زمان حال استفاده بشه که معنای به یاد ندارم داشته باشه متشکرم.... @};-
-
درود خانم جمشیدی مقدم خوش اومدین به آکادمی ترانه اولین ترانه ی شما رو خوندم و لذت بردم امیدوارم بیشتر ازتون بخونم با مهر @};- @};-
-
درود آناهیتای عزیز خوش آمدی به آکادمی و ترانه ی اول به دلم نشست با ترجیح بندی مناسب که کمتر میبینیم. @};- @};- @};- نجوا کمی غیر محاوره هستش دوست عزیزم. کار از نظر وزن میشه گفت بی نقص بود و خب دوس داشتم ترانتو. موفق باشی @};-
مطالب پیشنهادی