غربتی
رها کن قلبمو اینجا
نباید فرصتی باشه
نباید واسه درد من
مجال عادتی باشه
نباید هر دفعه زخم
دلم با حرف تو وا شه
برو شاید توی رفتن
یه خورده راحتی باشه
برو شاید بفهمی که
چقدر دوست داشتنت سخته
برو شاید تو قلبت هم
یه همچین حالتی باشه
تو از ساقه ام جدا بودی
اگه حتی با من بودی
نمی خواستی دلیلام رو
نذاشتی صحبتی باشه
برو اما بدون دستات
واسه من نبض دنیا بود
برو دنیامو تاریک کن
نذار این غربتی باشه
ولی با رفتنت باید
بدونی اون که دوسِت داشت
هنوزم دوستت داره
اگه که فرصتی باشه