«« در ترانــه »» (یک غزل ترانه)
خلاف عافیت دارم بهانه
بهانه در خور و خورد شبانه
ز بس ایام شادى زد فسانه
نمانده از من غافل نشانه
به غفلت شد تمام لحظه ام هَبط
بسوى مِترَکى خاک گرانه
خرابم در هواى باغ و بزمى
ز بیهوشى زنم صدها گمانه
فسون را از ازل زد مطرب مست
ندانم چون شده عمرم خرابه
به ناگه خیزشى آمد سحرگه
که دیدم طاق مینا در ترانه!
به صف هایى ملایک در دعایى
که یا رب! بیدار شد این جوانه.
سروران و یاران گرامی جان: با تقدیم بهترین سلام و درودها به محضر شریف تمامی اعضای محترم آکادمی ترانه، اجازه می خواهم در پاسخ عنایت و محبت و خوانش این ترانه ناقابل، در ترانه خانه شما عزیزان انجام وظیفه نموده و از تجربه های بسیار شما دوستان خوبم در حد امکان بیاموزم.
((وحیدى شیرازى: ۱۵/تیر ماه / ۱۳۹۰ – تهران. با کمی ویرایش))