ما نوجوانان بدی بودیم

ما نوجوانان بدی بودیم

ما نوجوانان بدی بودیم بازیچه‌مان آتش و آتش بود کنکور دادیم و نفهمیدیم بازیچه‌مان نام سیاوش بود

ما نوجوانان بدی بودیم
بازیچه‌مان آتش و آتش بود
کنکور دادیم و نفهمیدیم
بازیچه‌مان نام سیاوش بود

شب بود و وقت قصه گفتن بود

کنکور دادیم و نفهمیدیم
عاقل شدن رسم و رسومی داشت
پرسیدن از آیینه ها جرم ِ
“تشویش اذهان عمومی” داشت

روزی که در تاریخ ماسیدیم

ما قصه‌گوهای بدی بودیم
در تیرماهِ سال بد ماندیم
ما در امیرآباد مانند ِ
ماهی سیاهی پشت سد ماندیم

آیینه روی جرممان تف کرد

ما شعر می‌گفتیم و انگاری
گفتار ما بوی کلک می‌داد
یک بیت گفتن از قفس ما را
زندان به زندان قلقلک می‌داد

یک چیزهایی یاد ما مانده

دشمن شدن در دوست‌بازی‌ها
درد بزرگی بود اما نه!
چشم تو را بستند و ما گفتیم
مرد بزرگی بود اما نه

عین دوتا تکبیر بی‌مشتیم

مرد بزرگی بین ماها نیست
تقدیر سر بودن فقط سنگ است
مرد بزرگی بین ماها نیست
سرتاسر دنیا همین رنگ است

ما قهرمان کاغذی بودیم

حالا تمام سال پاییزیم
حالا زمستان پیش روی ماست
ما قهرمان خط‌خطی‌پوشیم
دیوار لای گفتگوی ماست

نم می زند باران و ابری نیست

https://www.academytaraneh.com/115606کپی شد!
152
۱

  • حامد تقی خواه بسیار پسندیدم افرین، یک شعر مسمط مخمص البته مرکب حرکت میباشد و نه به شیوه ی کهن ، کلا کار های مسمط ، نو خسروانی ، مستزاد و اینچنینی به نظر من ادم های باهوش بالا تر از معمول میتونن بسرایند ، تجربه ی خوبی بود ، خالی از ایراد نبود اما چون تلاش شایان توجهی بود تنها بهت دست مریزاد میگم . البته دروغ چرا من شیوه کهن اش رو بیشتر دوست دارم ، یه مزه دیگه ای داره اما همونطور ک همیشه گفتم اون سلیقس و ربطی به کلیت نداره ، در کل افرین ، نمیدونم این شعر مال چ زمانی هست اما تجربه ی خوشایندی هست .