تنهاتر از غروب

تنهاتر از غروب

رو به هدف ولی تیر خطا زدم
آب از سرم گذشت تا دست و پا زدم

من خسته ام ببین راه گریزی نیست
مردن تو این فضا واقعا که چیزی نیست

گریه‌م چه بی‌صدا خنده‌م پر از سکوت
روی زمین چقدر می ترسم از سقوط

رفتم ولی نشد موندم یه عالمه
من که زیادی‌ام دنیا برام کمه

خنجر به من زدن، دردای سینه سوز
من آدمم به کی، من می رسم یه روز؟

تنگ و بدون مرز، سرد و پر از غبار
لعنت به این قفس نفرین به روزگار

روزا پر از مه و شبها بدون ماه
اینجا دیگه کجاست؟ دنیای اشتباه

تنها تر از غروب ایستاده رو به آب
وزن دقیقه ها سنگین تر از حباب

عطر حضور شب پیچیده تو زمان
بغضی یکی شکست این گوشه از جهان

https://www.academytaraneh.com/115082کپی شد!
285
۳