ببار

ببار و به صحرای دل جون بده

ازت بیخبر موندمو با خبر

دلت میگذره  از  من دربدر

چقدر گرم کارای بالاتری

چقدر داری از من تو بیچاره تر

 

دل از تو فقط داره امید و بس

گذشت کار دل از هوا و هوس

خمید پشت دل کور شد چشم دل

تو با بوی پیراهنی سر برس

 

تو امید هر دار خشکیده ای

فقط با تو میشینه روزی به بر

زمینی که شد خاک خشک کویر

پر از تخم پنهان و رویا به سر

 

ببار و به صحرای دل جون بده

یه دشت و یه سیمای گلگون بده

بذار بشکفه شاخ و برگای دل

نذار قلب من تن به زندون بده

 

از این نویسنده بیشتر بخوانید: