کار ما…
کار ما شده توو شعرا
با تخیل واژهسازی
پُزِ درد و اعتراضیم
توی دنیای مجازی
شبا جم میشیم توو کافه
دور هم قهوه و سیگار
ژست فلسفی میگیریم
حرفامون رو دور تکرار
سوزنامون گیر کرده
توو فضای دود و خلسه
از جُوالدوزم گذشته
تن شعرای ما لمسه
زُل زدیم به آدمایی
که توو عمق سطلا میرَن
محو کارتن خواباییم که
جلو چشمامون میمیرن
میبینیم که کودکستان
شده هر چراغ قرمز
به ما برمیخوره اما
قَدِ احساس یه گِزگِز
کَکِمون نمیگزه از
مرگ شاعرا توو زندون
حرف آزادی شعاره
که توو شعرا شده پنهون
پرچمای حزب بادیم
سینهچاکِ جشنواره
شعرای ما به مذاقِ
کاسهلیسا سازِگاره!
دوریم از دردِ حقیقت
جَم میشیم توو غار کافه
خفهخونیم و کلافه
پُربم از حرف اضافه
نمیشه ما رو شناخت از
ریخت و پاشِ حرف و احساس
ما رو از استخونای
لای زخم شعرا بشناس!
#مهدی_دمیزاده
#مهدیدمیزاده
کانال تلگرام اشعار و نوشته ها:
https://t.me/MehdiDamizadeh