قرنیه هات

قرنیه هات

توی تصوراتم

توی تصوراتم
تو انگاری خدامی
توی چشات میگردم
دنبال یه سونامی
چرا ساحل چشات
میزنه به سفیدی
آره روحمو بردن
توی چشام ندیدی
میدونی کاره
چشات دیگه تمومه
میگی فراموشم کن
کی فکر آبرومه
قرنیه تو نگاه کن
فقط فکر گناهی
همش تقصیر خداست
چشای اشتباهی
تو ابتدای جاده
منم لبه ی پرتگاه
چرا جفت قرنیه هات
فقط هی میکشن آه
چرا تصویر چشات
از خاطرم نمیره
حتی اگه بمیرم
روحم پیشت اسیره
یه گردابی و ساختی
گدای ٍ خلق میشیم
یه عده هم تماشا
ببینن غرق میشیم
توی نگاشون اینه
چرا انقد تو لاکی
توی عمق وجودم
شده‌چشات حکاکی
تو فراموش نمیشی
هرچقدرم که بد شی
دِ لعنتی قرار بود
جلو مشکلا سد شی
می دونی ماجرامون
داره یه پایان باز
دیگه هیچی نمی‌گم
بذار بمونه یه راز

از این نویسنده بیشتر بخوانید: