پل شکسته…
توی ارتفاعی از یه خاطره
پای رفتنم بریده از مسیر
راه پیش و پس نمونده واسه من
دل وتوو گذشته هاکرده اسیر
یه پل معلقم رو به سقوط
که شکسته زندگی وجودمو
رد پای خسته ی یه فاصله
برده رنگ و روی تار و پودمو
بین مرگ وزندگی مرددم
خیلی وقته زندگیم روی هواس
خیلی وقته که ازش بیخبرم
نمیدونم عاشقونه ها کجاس
یه صدا تووی سرم همش میگه
پاتو از گذشته ها بیرون بکش
روی بوم خاطرات زندگیت
چهره ی یه مرد مهربون بکش
#زهره_پوربابکان