زمونه
زمونه ای که آدماش همه شدن از یه قماش
خود خواه و حسود و حریص تنها میشن یواش یواش
زندونی هوس میشن با شیطون هم نفس میشن
قلباشون از سنگ میشه پرنده ی قفس میشن
بیا دلو بکن ای یار از حرص و مال روزگار
باید بذاری و بری آخه تو نیستی موندگار
نشون بده که می تونی شیطونو از خودت برونی
بزنی بیرون از قفس دوباره از عشق بخونی