آزادی
منو از اینجا ببر به جایی که
بشه آزادی رو توش نفس کشید
جایی که تصویر لبخندو بشه
بیرون از قلمرو قفس کشید
جایی که شعر و به مسلخ نبرن
رو هنر گرد تحکّم نشینه
انگ ابتذال و بی ناموسی
روی تار موی مردم نشینه
جایی که تو محفل مترسکا
رسم آزادگی رو سر نبرن
غنچه ها تو حصر چنگال خزون
همه ی عمرشونو غم نخورن
شهر سبزی که زمینش زنده س
میشه پر کشید توی آسمونش
شهری که پرنده راحت میشینه
روی دست و شونه ی پاسبونش
جایی که به جای آهنگ عزا
خنده ی خدا طنین میندازه
شهری که جهنمش افسانه و
درای بهشت همیشه بازه