جودی آبوت – فانوس اوشو
این ترانه رو تقدیم می کنم به دوست خوبم کوثر عابدی عزیز. نمی خوام دلی بودن کار و تقدیمی بودنش مانع نقد شدنش توسط دوستان بشه. از نقد هر دو ترانه استقبال می کنم.
من محاصره م میون
آدمای بی تفاوت
تویی که واست مهمّه
چیه حسّ جودی آبوت
زندگی تو این اتاقک
افتادن تو دام مرگه
کشتن فرصتای عمر
بوسه به اندام مرگه
فرصت لحظه به لحظه
عطرتُ نفس کشیدن
سایه تُ مثل یه ضربدر
رو تن قفس کشیدن
٭٭٭
بابا لنگ دراز خوبم
چی بگم ازین هیاهو؟
چرا جز تو هر چی مرده
تو چشَم زشته و بدبو؟
تو با این سایه ی مبهم
با همین تصویر فرضی
واسه من عزیزترینی
همه دنیا رو می ارزی
تویی که واست مهمّه
چی تو دلنوشته هامه
تو می فهمی از تو حرفام
چه غمی ته صدامه
………………………….
رو هلال ماه نشسته
خیره به خواب غروبم
این یه هدیه ی کوچیکه
برای کوثر خوبم
—————————————————–
این ترانه رو هم تقدیم به نسیم عزیزم می کنم که منو با "اوشو" و افکارش آشنا کرد.
امشب شب کوچ نوره از کوچه های شهر
یا لحظه ی مرگ یه ستاره س؟ کی می دونه؟
هی مشت می شم رو در و دیوارای خونه
این پنجره ها چند جداره س؟ کی می دونه؟
انگشت نماس هر کی که هم کاسه نشه با
جمعی که سر سفره ی تردید نشستن!
من چشم امیدم رو بدوزم به کدوم روز؟
جایی که همه به سوگ خورشید نشستن
تاریخ، یه عمره خون دل می خوره از جهل
تصویر هزاران نفر افتاده توی ماه
صد عاقل فرزانه رو ناکام می ذاره
دیوونه ای که سنگی رو می ندازه ته چاه
دستای نسیمُ توی دستام می گیرم
با فانوس "اوشو" توی این شهر می گردیم
لب تشنه ی حقّیم و زلال ابدیّت
با هم پی سرچشمه ی این نهر می گردیم