اتاق
اتاقم شبیه یه مرداب شد و
عکسامون مثه برگ نیلوفری/
یه مرداب بی ته مثه اینه
اتاقی پر از حس خاکستری/
تو رفتی و اینجا اتاقم شده
پر از انعکاس صداهای غم/
یه خودکار پُر از جوهرِ ، روی میز
که مینویسه این انعکاسو یه دم/
هنوز رد پای صدات توو اتاق
قدم میزنه روی تشویشِ باد/
سکوت اتاق منفجر میشه و
همه خاطراتت به یادم میاد/
به یادم میاد که خلیج نگات
غریبیم رو تووی خودش غرقه کرد/
توو اعماق چشماات لنگر زدم
تکونم نده چشمهای هرزه گرد/
به یادم میاد که کنارم شبا
برام قصه میگفتی از عاشقی
برا پر زدن تووی خیالهای خوب
میگفتی که از غصه صب(ح) فارغی
دروغ بود همه واژه هات تک تکش
خیالم که برگشتْ جات خاالی بود
اتاقم پرِ از سکوتت شد و
توو گوشم طنین صدات خالی بود
حالا مادر غم شبا زیر لب
برام قصه از غصه و مرگ میگه
زیر سایه ی سرد و تاریکه شب
از افتادن و زردیه برگ میگه
اتاقم شبا خوابتو میبینه
من و یک سبد کاغذ باطله
حالا پنجره مونده چشم انتظار
اتاق مونده و رد یک خاطره