خاطره
بی تو اینجا همه چی/ عجیب و رعب انگیزه
حتی توو فصل بهار/ حس میکنم پاییزه
همه چی فرق می کنه/ بدونِ تو، می دونی
با خودم فکر می کنم/ اینجا شدم زندونی
شبا از ترس یه دف(ع)ه/ پنجره رو وا می کنم
لابه لای سایه ی شب/ تو رو پیدا می کنم
با خودم حرف می زنم/ با تو که تنها یارمی
باورت میشه هنوز/ فکر می کنم کنارمی
لبِ پنجره نشستم/ که منُ گم نکنی
توویِ انتهای شب/ بهم تبسم نکنی
خاطره طلوعِ صبحِ/ این شب تاریکی
منُ از غروب نترسون/ حالا که نزدیکی
وقتی که طلایی میشی/ پنجره می خنده
صبحِ عاشقی دراشُ/ روی غم می بنده
منُ از اسارتِ/ پنجره آزاد می کنی
لبِ غنچه ها رو مثلِ/ دلِ من شاد میکنی
شبُ از نگاه من،/از دل من دور می کنی
مثه یه ستاره قلبِ/ منُ پر نور می کنی