خاطره

بی تو اینجا همه چی/ عجیب و رعب انگیزه
حتی توو فصل بهار/ حس میکنم پاییزه

همه چی فرق می کنه/ بدونِ تو، می دونی
با خودم فکر می کنم/ اینجا شدم زندونی

شبا از ترس یه دف(ع)ه/ پنجره رو وا می کنم
لابه لای سایه ی شب/ تو رو پیدا می کنم

با خودم حرف می زنم/ با تو که تنها یارمی
باورت میشه هنوز/ فکر می کنم کنارمی

لبِ پنجره نشستم/ که منُ گم نکنی
توویِ انتهای شب/ بهم تبسم نکنی

خاطره طلوعِ صبحِ/ این شب تاریکی
منُ از غروب نترسون/ حالا که نزدیکی

وقتی که طلایی میشی/ پنجره می خنده
صبحِ عاشقی دراشُ/ روی غم می بنده

منُ از اسارتِ/ پنجره آزاد می کنی
لبِ غنچه ها رو مثلِ/ دلِ من شاد میکنی

شبُ از نگاه من،/از دل من دور می کنی
مثه یه ستاره قلبِ/ منُ پر نور می کنی

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/81996کپی شد!
945
۲۲

درباره‌ی علی عزیزی

"سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت" حافظ. (برای استفاده از ترانه هام این ایمیل منه: azizi2ali@yahoo.com ، خوشحال میشم اگه بتونم کمکتون کنم.)