نمایش
یه دعوتنامه با مُهرِ خیالت / فرستادم همون جای قدیمی
نمیدونم هنوز هستی یا شاید / دوباره نامه ی من رو نگیری
سر ساعت به وقت بی قراری / شدی دعوت به یک مهمونی خاص
فقط اینبار ؛ میشینی و رو سِن / نمایشنامه ای در حالِ اجراس
چراغا رو بذار خاموش کنن ؛ من /تمومِ صحنه رو چشم بسته حفظم
از آخر که منو غریبه خوندی / تا آغازی که اسمم بود " عشقم "
ببخش؛ اما؛ اگه ؛ جایی؛ یه لحظه / دلت یادی از اون خاطره ها کرد
یا مردِ قصه رویِ سِن نشستو / با چشماش التماسِت کرد ؛ که " برگرد"
اگه تلخِ دیالوگ ها و پُر درد / اگه اشکی به چشمونت نشسته
بخند؛ این ها حقیقت بود و رد شد / از این قلبی که آهسته شکسته
ولی صب کن ؛ یه چیز امشب عجیبه / تو اینجایی و من غرق نگاهت
نگو که جایِ تو مثل همیشه / نشسته . . . روی صندلی . . . خیالت
صدای دست ؛ منو از تو جدا کرد / نگاهم رو تَنِ همهمه لغزید
یه مرد؛ تو نور صحنه؛ غرق رویا / که پایانِ نمایش بی تو ترسید …
مریم جعفرزاده