شب عریانی من
بذار شب رو ، ببخشم به ستاره
بذار فریاد بشم ، از تو دوباره
بذار، رختِ گُُُلا رو تَن بپوشم
که از نو تازه شم ، دراین شراره
شب عریانییم رو سر به نیس
کن که تنهاییم ، بسوزهِ بی ستاره
بذارعاشق بمونم ، با تو اینک
که سَر رَم ، از ستارهِ تا ستاره
که سَررَم ، از ستارهِ تا ستاره
منو سرزنده کن ، با بوسه از
عشق منوجاودانه کن ، با این ترانه
برهنه کن ، شبام وازغم ودرد
بمونه عاشقانه ….. تا شبانه
دراین خامو شی ی ِ ، مردابی یِِ ِ من
دراین تن سوزی و بی تابی ی ِ من
نذار، این فاصله ، خاکستری شه
بخشکه ، این دل ، دریایی ی ِ من
شب ! ارزانی ی ِ تو به من بود ، تا از تو برای ِ همه ی ِآنانکه شب را مینوشن ، بنویسم ! که شب روزنه ی رهایی از خویش است ! غزال ِ من
۸۵/۳/۱۰ جلالی پایان