خاطرات
دروغی ندارم توی خاطراتم
دلم با تُو بود و تنم با زمستون
به تو فکر میکردم ولی بی تو بودم
یه حسی میون دل هر دوتامون !
تو از من گذشتی ، ولی من نرفتم
دل تُو اسیر و دل من میلرزید
زمستون سرد و به آغوش کشیدم
یعنی اون غریبه به این دل می ارزید ؟
هوای یه برف و دو تا دست خالی
من و سقف سُست و یه زندون تاریک
کنارم یه شعله زبونه کشیده
دلم یخ ، تنم سرد ، تو راهروی باریک
یکی با من اینجاس که حالش خرابه
یه سایه ، شبیه خود من میمونه
تنم بی تو هیچه ، سرم گیج و منگه
یه زخمی نشسته رو دیوار خونه
یه دیوار که عکسی تو قلبش نداره
یه قاب تو خالی ، شاید کم آورده
دیگه خاطراتم ، از این سر … گذشته
من و حس تردید به بی راهه بُرده