کافه

من اینجا نشستم بدون چشات
بدون تو و حس دیوونگی
میشینم تا شاید که برگردی و
بمونی کنار من و زندگی

به جای تو الان یه شاخه گُله
دو فنجون تنها روی میزه و
نگاهم به این صندلی تکیه زد
نگاهم پر از حس پاییزه و

*من و پاییز و یه کافه
من و تلخیِ نبودت
صدا کن بهونه هارو
که تورو ازم ربودت

من و تصویر خیالی
که پر از سکوت سرده
جای خالی تو اینار
ذهنمو احاطه کرده

قرارم با تو راس این ساعته
همین وقت ، همین روز همین دلهره
همین کافه که عاشقم کردی و
به فنجون قهوه منو میسپُره

یه موزیک آروم با یه خاطره
یه عطر ملایم که مال تو نیست
دیگه فنجون از قهوه خالی شده
دیگه ردی از من تو فال تو نیست …

*من و پاییز و یه کافه
من و تلخیِ نبودت
صدا کن بهونه هارو
که تورو ازم ربودت

من و تصویر خیالی
که پر از سکوت سرده
جای خالی تو اینار
ذهنمو احاطه کرده

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/111251کپی شد!
704
۵
۲