درد

 

 

 

چیزی از گرمی عشق تو نموند

سرده این خونه ولی تب میکنم

همه چی مرتبه تو زندگیم

وقتی قرصامو مرتب میکنم

 

نمیفهمم که چرا تو زندگی

رفتن از کنار من آسونه

همه میرن از کنار من ولی

درد من کنار من میمونه

 

“دارم آینده رو از دس میدم

عمریه توی گذشته م گیرم

اخرش یه روزی تو گذشتمون

لای خاطراتمون میمیرم”

 

همه چی مرتبه تو زندگیم

من و خاطرات و بسته های قرص

تو و دنیای جدید بعد من

ولی از حال بدم هیچی نپرس

 

حال مردی رو دارم که زندگیش

داره کم کم حرف مردم میشه

تا میخوام  که خودمو پیدا کنم

خودم اما تو خودم گم میشه

 

“دارم آینده رو از دس میدم

عمریه توی گذشته م گیرم

اخرش یه روزی تو گذشتمون

لای خاطراتمون میمیرم”

 

 

#سید_محمد_صادقی

از این نویسنده بیشتر بخوانید: