سکانس آخر
از آغوش زمستونیت / از این تلخی تکراری
حضورم کم، منو رها کن/ به یه حال استمراری
در انتهای این قصه/ کلاغی به خونه نرسید
ته تنهایی های شب/ چراغی به خونه نرسید
تمام فاصله ها رو/ قدم زدم به عشق تو
حواست بود یا نبود/ دم نزدم به عشق تو
دخیل بستم به درخت/ حضورم رو دادم به رود
که خوشبخت باشی، برو/ تو ای مشرک، بی من بدرود
سکانس آخر این فیلم/ گره اعدام صداست
پلان مرگ عاطفه/ نگاه های بی صداست