چون چشم ندارند هماره ببینند( سیدحسن حسینی)
چون چشم ندارند هماره ببینند
همواره بر آنند که نامرد ببینند
در کوچه یلدایی تاریخ، دلت را
چون شب پره خواهند که ولگرد ببینند
از درد و رگ درد مزن دم که حریفان
خواهند ترا بی رگ بی درد ببینند….
تا خاطر گلدان لب طاغچه سبز است
غم نیست اگر باغچه را زرد ببینند
امید من آن است که در آینه یک روز
چون دیده گشودند کمی مرد ببینند!
سیدحسن حسینی
سید حسن حسینی (۱۳۳۵ تهران -۹ فروردین ۱۳۸۳) شاعر، مترجم، نویسنده و پژوهشگر[۱] معاصر ایرانی بود.
زندگی
سید حسن حسینی در سال ۱۳۳۵ در محله سلسبیل تهران به دنیا آمد. وی بعد از دریافت دیپلم طبیعی، لیسانس رشته تغذیه را از دانشگاه مشهد دریافت کرد. فوقلیسانس و دکترای خود را، در رشته ادبیات فارسی گذراند. وی مسلط به زبان عربی بوده و با زبانهای ترکی و انگلیسی در حد استفاده از منابع و مآخذ و صحبت کردن و نوشتن آشنا بود.
وی از سال ۱۳۵۲ نوشتن و سرودن را در مطبوعاتِ قبل از انقلاب علیالخصوص مجلهٔ فردوسی آغاز کرد و در سال ۱۳۵۸، حوزهٔ اندیشه و هنر اسلامی را که به همراه محمد رضا حکیمی و رخ صفت، تهرانی و آیتالله امامی کاشانی، راهاندازی کرد که مسئولیت بخش ادبیات و شعر را به همراه قیصر امین پور بر عهده داشت.
در دورهٔ آموزشی سربازی بود که جنگ شروع شد. بعد از اتمام دورهٔ آموزشی، با اینکه رَسته بهداری داشت، مسئولیت رادیو ارتش را به عهده گرفت تا چند سال بعد از آزادی خرمشهر، در رادیو ارتش ماند اما به دلیل طولانی شدن جنگ به حوزههنری بازگشت. وی در سال ۱۳۶۶ در اثر اختلافاتی که با مدیر وقت حوزههنری داشت، به همراه جمعی از دوستان از جمله قیصر امین پور استعفا کرده و به تدریس در دانشگاه الزهرا (س) و دانشگاه آزاداسلامی مشغول شد.
دکتر سید حسن حسینی از سال ۱۳۷۸ در واحد ویرایش رادیو تا پایان عمر حضور داشت.
وی در سال ۱۳۷۹ مجموعهٔ کامل غزلیات بیدل دهلوی را که نزدیک به سه هزار غزل را در بر میگیرد بصورت ضبط شده خواند. حوزه فعالیتهای او شامل شعر، تحقیق، ترجمه و تألیف بود. او سالهای آخر عمرش را به سبکشناسی قرآن و زبانشناسی حافظ مشغول بود و در ۹ فروردین ۱۳۸۳ بر اثر سکته قلبی، درگذشت.
سید حسن حسینی در چهارمین همایش چهرههای ماندگار در سال ۱۳۸۳ مورد تقدیر قرار گرفت. به تازگی میدانی در محله طرشت تهران به نام این شاعر معاصر نامگذاری شده است.
آثار
همصدا با حلق اسماعیل (شعر، سال ۱۳۶۳ انتشارات سوره مهر): یکی از دفتر شعرهای منتشر شده در دهه شصت که مسوولان صفحات ادبی روزنامهها و نشریات و شاعران شناخته شده انقلاب، مطالعه آن را به شاعران جوان و نوجوان توصیه میکردند و تأثیر فراوانی نیز براین شاعران و همنسلان شاعر حتی گذاشت.[۲]
+ برادهها (مجموعهای از تأملات اجتماعی و ادبی، سال ۱۳۶۵ انتشارات سوره مهر)
+بیدل، سپهری و سبک هندی (پژوهشی در زمینهٔ سبکشناسی، سال ۱۳۶۷)
+ گنجشک و جبرئیل (شعر، سال ۱۳۷۰ نشر افق)
+ مشت در نمای درشت (مقایسهٔ ادبیات و سینما از طریق معانی و بیان، سال ۱۳۷۱ ، انتشارات سروش)
+گزیدهٔ شعر جنگ و دفاع مقدس (انتخاب، توضیح و نقد شعر، سال ۱۳۸۷، انتشارات سوره مهر)
+ نوشداروی طرح ژنریک (شعر طنز، سال ۱۳۸۵، انتشارات سوره مهر)
+طلسم سنگ (نثرهای عاشورایی، سال ۱۳۸۵، انتشارات سوره مهر)
شقایق نامه
+ در ملکوت سکوت (شعر، سال ۱۳۸۸ ، انتشارات انجمن شاعران ایران)
+ از شرابههای روسری مادرم (شعر، انتشارات انجمن شاعران ایران)
+ سفرنامهٔ گردباد (شعر، انتشارات انجمن شاعران ایران)
+ تنها طرف آفتاب را گرفت (شعر، سال ۱۳۸۹ ، انتشارات انجمن شاعران ایران)
+ بالهای بایگانی (شعر، سال ۱۳۹۱، نشر افق): مجموعه اشعار منتشرنشدهٔ سید حسن حسینی در زمان حیاتش که توسط ساعد باقری و سهیل محمودی گردآوری شده است.[۳]
+سکانس کلمات (مقالات، روایات و خاطرات، سال ۱۳۹۲، نشر نی)
ترجمه:
+حمام روح (ترجمهٔ گزیدهای از آثار جبران خلیل جبران، سال ۱۳۶۴)
+ نگاهی به خویش (مصاحبه با شاعران و نویسندگان معاصر عرب، همراه با موسی بیدج)
+ شعر و آیینه (تئوری شعر و مکاتب شعری ترجمه کتاب فن الشعر احسان عباس، سال ۱۳۸۸ ، انتشارات سروش)[۴]
نمونه شعر
سید حسن حسینی در قالبهای غزل، مثنوی، رباعی، و سپید، با موضوعات آیینی، اجتماعی، دفاع مقدس و … اشعاری سروده است. برخی از آثار او دارای مضامینی طنز است.
نمونهٔ غزل:
شاهد مرگ غمانگیز بهارم چه کنم؟
ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟
نیست از هیچ طرف راه برونشد ز شبم
زلف افشان تو گردیده حصارم چه کنم؟
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبستهٔ این ایل و تبارم چه کنم؟
من کزین فاصله غارت شدهٔ چشم تو ام
چون به دیدار تو افتد سر و کارم چه کنم؟
یکبهیک با مژههایت دل من مشغول است
میلههای قفسم را نشمارم چه کنم؟
نمونهٔ شعر طنز:
شاعری وارد دانشکده شد
دم در
ذوق خود را به «نگهبانی» داد!
نمونهٔ مثنوی:
مثنوی بلند آبها و مردابها،[۵] در زمان حیات شاعر منشر شد و از سه منظر «زبان»، «طنز تلخ و گزندهٔ اجتماعی و شاعرانه» و «صور خیال قابل» توجه است. موسیقی و وزن این مثنوی دارای جاذبه و کشش برای مخاطب است.[۶]
دو بیت ابتدایی مثنوی آبها و مردابها
ماجرا این است کمکم کمیت بالا گرفت
جای ارزشهای ما را عرضهٔ کالا گرفت
احترام «یاعلی» در ذهن بازوها شکست
دستِ مردی خسته شد، پای ترازوها شکست