نقاب
من سالها پشت نقابم زندگی کردم
چشمامو بستم رو خودم ، یکدنگی کردم
حتی برای بنده هاتم ، بندگی کردم ،
“” حس میکنم شاید کسی هم با نقاب تو… “”
میشه مگه ؟ ، چشمای تو حتما منو دیده
این خنده های خنده داری رو که ماسیده
خود بودن و بیخود شدن های نسنجیده ،
“” شاید ، کسی هم گم شده پشت حجاب تو… “”
من از تو دلگیرم ، حواست نیست
از زندگی سیرم ، حواست نیست
کابوس تقدیرم ، حواست نیست
اصلا حواست هس(ت) ، حواست نیست؟
پشت نقاب من ، تموم فصل ها سرده
اینجا زمان از آخرین پاییز یخ کرده
میخندمو لبخند مصنوعیم از درده
“” این مرد میبینه که می بینیو خاموشی “”
تا کی نقابای دروغی رو بسازم هی
داره بهم میریزه حال جانمازم هی
چن سال دیگه عمرمو باید ببازم هی
“” تا کی فراموشی ، فراموشی ، فراموشی ؟ “”
من از تو دلگیرم ، حواست نیست
از زندگی سیرم ، حواست نیست
کابوس تقدیرم ، حواست نیست
اصلا حواست هس(ت) ، حواست نیست؟
درود برشما الهام خانوم ترانه ی زیبایی بود
ممنون از نگاهتون ???
بسیار عالی الهام عزیزم
لایک
محبت دارید ممنون ازشما???
بانو بسیار زیبا بود?
لطف داری عزیزم???
لذت بردم .زیباست❤
مرسی از نگاهت بانو???
اینجا زمان از آخرین پاییز یخ کرده
زیبا و خلاقانه بود
دست مریزاد
بزرگوارید مرسی از لطفتون???
درود،کارزیبایی بود?
ممنون بزرگوار???
سلام
کار جالبی بود….
مرسی از محبت و نظرتون???