جنگ
تو اوج دل کندن
تبدیل به بغض میشه
آشوب قلبی که
میسوزه از ریشه
انبار باروته
این بغض آواره
فسیل ماموته
دردی که تکراره
از ترس موندنت
چی عایدت میشه
کاش جای من باشی
مرگ عادتت میشه
من با تو می مونم
گرچه تو دلگیری
پابند این خونم
اما تو زود میری
رو مرز دستات من
سرباز احساسم
چشمات که خمپارس
می جنگمِ یاسم
با من بیا سر کن
این فصل که پاییزه
ترانه خون باش با
اشکی که میریزه
دوستان این تمرین وزنی هست که سعی کردم رو هجاهای کم مثلا ۶ تایی وزن رو تمرین کنم خواهشا منو راهنمایی کنید که آیا این قطعه از نظر فضا سازی، قافیه و وزن نسبت به کارهای قبلم بهتر شده یا خیر. شما چه عنوانی برای این نوشته پیشنهاد می کنید؟ من خودم عنوان رو زیاد دوست ندارم. خیلی خیلی ممنون :)