نقطه پایان ( بغض گلو گیر)
لب پنجره نشستم….خاطراتت توی دستم
باد اومد ازم بگیره….ولی من دستمو بستم
میدونی که نفس من….به نفسهای تو بنده
تو نذار تنها بمونم…شب تنهایی بلنده
میبینی کاسه ی صبرم…خیلی وقته شده لبریز
تو بیا و نقطه ای باش……ته این شعره غم انگیز
تو نمیخوای من بمونم…..ولی میخوام که بمونی
گرد و خاک بی کسی رو….از رو قلبم بتکونی
میدونم حرفای این دل…همشون خوابو خیاله
اینکه تو بخوای منو باز….میدونم فرضه محاله
بس کن ای گریه دلگیر…بشکن ای بغض گلو گیر
اون دیگه بر نمیگرده….اشک من نشو سرازیر
چه غروبای غریبی….لب پنجره نشستم
یاده تو توی دلم بود….خاطراتت توی دستم
-
تعریف نمی خواد بچه ها تعریف کردن. مرسی @};-
-
سلام ممنونم عباس جانن..با داداش مجید موافقم ولی حس خیلی قوی داشت..بخاطر حس زیبات.. +لایک @};-
-
بس کن ای گریه دلگیر…بشکن ای بغض گلو گیر اون دیگه بر نمیگرده….اشک من نشو سرازیر (این یه بیت)+ تو بیا و نقطه ای باش……ته این شعره غم انگیز(این یه مصراع) رو خیلی دوست داشتم.....همین 1 بیت و 1 مصراع کافی بود تا ترانه تون لایک بشه...ممنون @};- @};-
-
عباس جان با احساس بود کارت و تصاویر تازه نبودن چندان @};- مثال: لب پنجره نشستم به نفسهای تو بنده تو نذار تنها بمونم شب تنهایی بلنده میبینی کاسه ی صبرم خیلی وقته شده لبریز @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- بس کن ای گریه دلگیر…بشکن ای بغض گلو گیر اون دیگه بر نمیگرده….اشک من نشو سرازیر تغییر مخاطب رو شاهد بودم در اینجا و ناگهانی بود :-? موفق باشی و برقرار @};- @};- @};-
مطالب پیشنهادی