معیار
چی معیار ذهن پریشونته
که دنیای بی رحمی به کامته
چی گیرت میاد وقتی من می شکنم
تو فرسایش عمق این رابطه
تو فکر سیاه کدوم آگهی
می خوای مرگ این ذهن و اعلام کنم؟
کدوم بیت این شعر وامونده رو
تو سقف چشات باید اعدام کنم؟
با اخبار فوت کدوم قافیه
دل سنگ و سختت میادش به رحم؟
هوای کدوم گریه تو شعر من
باید پرشه از بوی چرکِ رو زخم
هزار هزار ترانه رو
با رفتنت دار می زنم
روی جنازه های شعر
میوفتم و زار می زنم
تو هی گم می شی بین دستای من
تو این خواب های سیاه و خمود
همش را(ه) می رم تا که پیدات کنم
رو ذهنی که گیره تو فصل جمود
الان که پر از خالیه واژه ام
ازم نثر حرف نگفته می خوای
تو قرنی که غرقه تو دلواپسی
یه شعر نو ئه شسته رفته می خوای
از این ارتباط بلندای شعر
نمی تونی احساس و درکش کنی
تو هیچ اعتیادی نداری به عشق
ولی می ری بازم که ترکش کنی
هزار هزار ترانه رو
با رفتنت دار می زنم
روی جنازه های شعر
میوفتم و زار می زنم