یخ بستم
تو بودی ساحل دریا قشنگ تر بود … منم از وقتی که رفتی کم آوردم
بهاری رو که باهم خلق کردیم شد … زمستونی که ازش پشت پا خوردم
شکستم، یخ بستم، وا نرفتم … تو این سالا دیگه دریا نرفتم
خودم رو حبس کردم توی خونه … حتی تو فکرتم تنها نرفتم
تو بودی حوصلم کی سر میرفت؟ … کجا تو صورتم پژمردگی بود؟
توی دستم کجا به جای کادو … یه مشت دارو واسه افسردگی بود؟
بدون از وقتی رفتی کم شد عمرم … میان سالی بمن نزدیک تر شد
جای اینکه امید تو خونه باشه … فضای زندگی تاریک تر شد
نمیدونم که این زندگی تا کی … همین جوری که هست ادامه داره
نمیدونم که تقدیر و جدایی … تا کی برای من برنامه داره
نمیدونم تا کی میشه فریب داد … دلی رو که واست بیتاب میشه
نمیدونم زمستون کی تموم شِ … ولی هر یخ یه روزی آب میشه
۹ خرداد ۹۴