مهلت انقضا

نمی دونم چه مرگمه امروز
حال و روزم نه خوبه و نه بده
هیجانم یه حس بی رحمه
قتل آرامشم رو خوب بلده .
***
هیجانم نفس نفس زدنه
روی دلگیجه های استرسم
لبم آبستن یه قهقه اس و
من از این بغض کهنه می ترسم!
***
قد کشیدم به سمت پله ی نور
شب به شب با مرور خواب تو
یه سلام از تمام من به خودت
یه سلامم به انقلاب تو …
***
همه جا صحبت از مرام توئه
چشم رنگی عاشقا روشن !
نبش قبرم بکن تو این تقویم
علت اصلی تولد من …
***
مردای شهر سایه روشن ما
کت و شلوار تازه پوشیدن
زنا , زیباترین و آینه پسند
خواب چل گیس قصه رو دیدن
***
حالا که زندگی تم اش رویاست
دل و بیرون میارم از توو کُمد
وقتی بازار نو شدن سکه اس
مگه میشه نشست و سبز نشد ؟!
***
مگه میشه خطر نکرد و من و
از شکفتن ؛ از عاشقی ترسوند ؟!
مگه میشه که محض خاطر تو
به جنون نخ نداد و اهلی موند ؟!
***
این همه چش براه تو بودم
عطرت و از ترانه دزدیدم
دلخوشی رو به من بدهکاری
یقه ی لحظه هات و چسبیدم…
***
چه قَدَر خوبه حالم از اینکه
ذائقه ام سبک ات و پسندیده
مهلت انقضای این شاعر
واسه یه سال بعد تمدیده !!
*
*
*
(همین)

*بهار همگی شادباش
لحظه های همه بهاری*

https://www.academytaraneh.com/90953کپی شد!
1156
۱۰

درباره‌ی احسان ابوالحسنی

دختران شهر به روستا فکر می کنند / دختران روستا در آرزوی شهر می میرند / مردان کوچک به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند / مردان بزرگ در آرزوی آرامش مردان کوچک می میرند / کدام پل در کجای جهان شکسته است که هیچکس به خانه اش نمی رسد ...