تو رو چشم بسته می شه پیدا کرد !

زدم از ریتم زندگی بیرون
خالی از خاطرات خط خورده
پره از سوژه های عکاسی
مثل مازندران شرجی بود
توی آغوش تو وِلو بودن
خوبه واسه یه مرد احساسی !
***
زدم از ریتم زندگی بیرون
سمت بیراهه های بی آدرس
روی جغرافیای طرد تنت
خوابت و دیده بودم و اومدم
به خودم گفتم هرچه بادا باد
همین اطراف گم شده وطنت
***
یورتمه تا کشف خلسگی اومدم
رو تنت زخم بوسه ی نعله
از خوشی می کشم همش شیهه !
نمی ترسه از خطر اونکه
توی پیچ و خم تنت بوده
پیچ جاده براش یه تفریحه…
***
باید آتیش بگیرم اون لحظه
که توریستا توو جنگلای چشات
پُز میدن … با تو سلفی می گیرن
زیر گوشم بگو خوش اومدی و
خستگی هام و از تنم بردار
چای و دمنوش کن تعارف من
***
من و نو کن دوباره وقت خودت
حالم و اونقَدَر عوض کن تا
وقت هر خنده ؛ کم بیاره فقط
بذار چپ چپ نگاه کنن مردم
من همون جوجه اردک زشتم
که شنا میکنه خلاف جهت !!
***
رفتم اونجا که آخر دنیاست
بی خود از “من ” شدم , به “من ” گفتم :
قول میدم ” تو ” رو نمی بازم
زیر بارون تو ورق برگشت
رفتم از کوه ” نو شدن ” بالا
که با ” نیما ” یه عکس بندازم
***
شونه هام بندری می رقصیدن
نبض آهنگ و نعره های ” ابی ”
خون توو رگهای سرخ هدفن بود
سمت دریا سکندری رفتم
روی لبهام قحطی بوسه
پک به پک شعله ی وینستون بود
***
توو هوای تو حال من خوبه…
یوزپلنگم که جشن بیداریش
شده از قرص ماه شب مملو
توی این شرجی لب دریا
ما رو این شرم حادثه خفه کرد
وا بکن دکمه های پیرهنت و
***
نقشه های سفر رو سوزوندم
دیگه برگشتن از تو ممکن نیست
“من ” و با ” تو ” این سفر ” ما ” کرد
کافیه اسمم و صدا بزنی
هر کجای قلمروات باشی
تو رو چشم بسته می شه پیدا کرد …

روستای یوش – مازندران / فروردین ۹۵

(همین )

https://www.academytaraneh.com/102150کپی شد!
935
۶

درباره‌ی احسان ابوالحسنی

دختران شهر به روستا فکر می کنند / دختران روستا در آرزوی شهر می میرند / مردان کوچک به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند / مردان بزرگ در آرزوی آرامش مردان کوچک می میرند / کدام پل در کجای جهان شکسته است که هیچکس به خانه اش نمی رسد ...