معلق(۲)
حس میکنم معلقم
بین زمین و آسمون
نه جزء نسل عاقلام
نه توی جمع عاشقون
از نسل سوخته… ، سوخته تر
نسلی که از ریشه شکست
نسلی که توو سکوت و داد
قایقشون به گل نشست
تو ناخدا بودی و من
مسافر قایق تو
من غرق خشکی شدم و
تو فکر دریا و دروو
به عشق آغوش تو باز
دستای من پرنده شد
شد نذر چشم تو ، ولی
شیطون بد برنده شد
دریا پر از خشکی شد و
خشکی که شد دریای خون
گفتی:بله حقیقته
عاشقی و سیب جنون
حس میکنم معلقم
بین زمین و آسمون
نه جزء نسل عاقلام
نه توی جمع عاشقون
از نسل سوخته… ، سوخته تر
نسلی که از ریشه شکست
نسلی که توو سکوت و داد
قایقشون به گل نشست