دلم گرفته

دل من خسته شده میدونی چی گفته بی بی جون

آخه عشق اون دیگه نمونده رفته بی بی چون

همیشه داغ فراق و حسرتی مونده براش

گل سرخش که به باغ دل شکفته بی بی جون

میشنه کنج ویرونه با خودش حرف میزنه

بغضی که توی صدای اون نهفته بی بی جون

بگواین تقدیرمن بوده که باید بسوزم

ندای مرگش وامشب که شنوفته بی بی جون

همدمش غم بوده از روز ازل این دلکم

دل دیوونه دیگه تو سینه خفته بی بی جون

کن سیه جامه به تن ببین عزای دلمه

مرگ عاشقا همیشه مفت مفته بی بی جون

نگواز دل نگو(عرفان) اون دیگه شد ازکفت

رازشو آخه به تو هم اون نگفته بی بی جون ؟

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/60727کپی شد!
988
۱۴

درباره‌ی معصومه عرفانی ( عرفان )

من ازکودکی علاقه زیادی به شعر گفتن داشتم و این باعث شد که همیشه از خداوند بخوام که کمکم کنه سالها در انتظار چنین روزی بودم که من هم بتونم شعر بگم مدت 14سال هست که شعر میگم دوبیتی تک بیتی رباعی غزل ترانه سپید نیمایی طنز مناجات نوحه شعر شیرازی و داستانهای کوتاه من همیشه شاکر خداوند هستم که این لطف بزرگ رو بمن داشته و در حال حاضر باز خونی آخر اشعارم هست برای چاپ که امیدوارم خداوند کمکم کنه بتونم کتابم رو چاپ کنم من عاشق شعر هستم بخصوص اشعار خودم واولین اشعاری رو که گفتم این بود چشم چرا چشمم به چشمش دوختم من بزد آتش به قلبم سوختم من نباید دل به هر کس نا کسی داد که خاکستر شدم آموختم من ://msmerfani.blogfa.com/ تخلص (عرفان)