اوار
با سوگ تقدیم به اذربایجان
در اوج بهت یک لحظه زمین لرزید سر تاسر
و اری خانه ویران شد شبیه تل خاکستر
نگاه خسته خاموش است زیر اینهمه اوار
دگر چشمی نه بر راه است نه حتی حلقه ای بر در
خوشا بر حالت ای مادر که حتی لحظه ی پایان
گرفتی نازنین نیلوفرت را بی رمق در بر
کجایید ای تمام نغمه های کودکان شاد
که در کوچه سکوتی میوزد هر لحظه درداور
صدای خانه غمگین است مثل ناله های باد
سکوت اوای دلگیریست از فریاد غمگین تر
تمام کوچه در بهت است مثل چشم ان کودک
که این بی یاوریها را نخواهد کرد در باور
نگاه خسته کودک ببین جا مانده در اوار
بدنبال عروسک خانه و لبخندی از مادر…
-
سلام دوستم :-( :-( :-(
-
به احترام آذرآبادگان کلاه از سر برمی دارم و به پا می خیزم @};-
-
@};- @};- @};-
-
مرسی از همدردیت @};- حرکت در خور تحسینی انجام دادی @};- ممنون @};-
-
مرسی الینا خانوم آذربایجان همیشه سر پاست و همیشه ایران به داشتن این مرز و آدمای بلند همتش باید افتخار کنه :-) شعار بود یا نقد :"> خیلی خوب بود غزلت و از هم دردیت خیلی ممنونم @};- @};- @};-
-
" بارها از خود می پرسم، آیا قورت دادن این همه بغض، روزه را باطل نمی کند ؟؟!!!! [-( [-( مرسی از احساس بیدارت عزیزم @};-
مطالب پیشنهادی