تو نمی دونی

تو نمی دونی که این حسِ غریب

لحظه ی جدایی از روحِ نجیب

تن سپردنِ مدام ، به اشتباه

بعد هر خطا، مکرر ، آه و آه

این شکستنای بی صدای من

این همه عشقای پوچ برای تن

عزیزم ، دوست دارم های دروغ

ژست روشنفکری ، با شعر فروغ

این کُلاهای کج و سیگار برگ

هر شبی که سر میشه ، با فکرِ مرگ

منو کشته تو اسارتِ مدام زندگی

من دیگه خسته شدم بسه برام این بندگی

از این نویسنده بیشتر بخوانید: