logo
رفتن به محتوا
  • برگه نخست
  • فهرست انتظار
  • ترانه های اجرا شده
  • سایر آثار کاربران
    • بداهه نویسی (مسابقه)
    • قطعات اعضای آکادمی ترانه
    • شعر کلاسیک
    • شعر نو
    • طنز
    • کودکانه
  • نقدها
  • مقالات
  • وبلاگ گروهی
  • فروشگاه
    • فروش اینترنتی کتاب
    • دریافت کتاب
  • درباره آکادمی
  • ارتباط با ما
    • نام نویسیبازنشانی گذرواژه؟

09124262274 info@academytaraneh.com

آکادمی ترانه

نخستین دانشنامه‌ی تخصصی ترانه، ویژه‌ی انتشار آثار ترانه سرایان معاصر

شيوا دياني

شيوا دياني

يكي بود يكي نبود...هيشكي نبود و يه دختري تنهاي تنها توي تنهاييش نشسته بود... غصه مي خورد...اشك مي ريخت... اشك مي ريخت...غصه مي خورد... تا اينكه يه روز يه پري ظاهر شد و گفت يه آرزو كن تا براورده بشه... اونم ارزو كرد كه شاد باشه...تا هميشه... پري جوب جادوييشو تكون داد و اجي مجي كرد... از اون روز اون دختر شاد بود ومي خنديد...ديگه نتونست گريه كنه... اما يه حسه سنگيني توي سينه اش داشت...كه اذيتش مي كرد... چند سال گذشت و دختر قصه ي ما چشماش تر نشد... پري اومد ديدنش و گفت از آرزوت راضي هستي...گفت : نه! يه چيزي روي دلم سنگيني ميكنه! پري گفت اون خود دلته كه سنگينه...خودت خواستي كه غصه نخوري و اشك نريزي.... اون روز ديگه دلت رو سنگي كردم...فقط يه دل سنگي مي تونه عشق رو فراموش كنه و تري چشماشو به لبخنداي تلخ بفروشه... دختر وقتي لفظ عشق رو شنيد...ياد عاشقي هاش افتاد و اشكاش ريخت... پري قصه تعجب كرده بود و مدام دور اون دختر مي چرخيد و مي گفت اين غير ممكنه...جادو به عقب برنمي گرده! دختر با اشك و خنده بهش گفت...معجزه ي عشق از هر معجزه اي بالاتره...
همه نوشته ها ۱
فعالیت۵۳ دیدگاه
عضویت۱۷ تیر ۱۳۹۱
درباره‌ی من
708

مجنون تنهایی

شيوا دياني
۱۱۰۱
۱۷
0
فهرست انتظار
پیدا نشد
صفحه اینستاگرام آکادمی ترانه
logo-samandehi
آکادمی ترانه © ۱۴۰۲
ParsianDev.com