بلور
وقتی بلورِ قلبِ تو با دستِ سردِ شب شکست
غم غریبی مثِ اشک توی نگاهِ من نشست
دیگه سکوتِ سازِ من رنگِ ترانه رو ندید
از دوریِ نگات فقط گریه هایِ منو شنید
با رفتن تو آینه ها از دوریِ چشات شکست
غزلسرایِ چشمِ تو دل به ترانه هم نبست
اجاقِ سردِ لحظه هام خاکسترِ ترانه هام
به یاد آخرین نگات شده یه کوه رو شونه هام
تو آینه ی شکسته ی خواب و سکوتِ خاطره
نگاهِ معصومِ دلم برات هنوز یه عابره
اما نگاهِ تو برام شده پناهِ لحظه هام
دلم هنوز به عشقِ تو جون می ده به ترانه هام
میگه شاید تو آینه ها یه روز ترانه هامو چید
از تویِ بغضِ جاده ها صدایِ خستمو شنید
آخه تمامِ شعرِ من جاریه از رنگِ چشاش
ببین با رفتنش غزل جون می کنه یواش یواش
_امین گرجی زاده